نویسنده: احمد اشرف
برگردان: حمید احمدی

 

دولت- ملّت پهلوی نیز همانند الگوی مشترک اوایل قرن بیستم، بر اساس بزرگداشت ستایش شکوه گذشته بنیان گذاشته شد. بزرگداشت و یادآوری خاطره‌ی جمعی تاریخی از طریق نمادها و اساطیر، مراسم و رسومات، موزه‌ها و مکان‌های باستان‌شناسی، طراحی معماری هخامنشی برای مکان‌های عمومی، موسیقی ناسیونالیستی و طرح لباس ملّی به نشانه‌های آن تبدیل شد. در این دوره، نوشته‌های در حال پیدایش تاریخی ناسیونالیستی از تأکید بر تداوم «تاریخ سنتی» دست کشیدند و بر تداوم «تاریخ واقعی» با تأکید بر دوره‌ی هخامنشی به منزله‌ی ریشه‌ی سیاسی دولت انگشت گذاشتند. (1)
این بازشناسی تاریخی دوران هخامنشی به کمک دانشمندان غربی، از سوی کسانی که تحت‌تأثیر سنت اروپامحوری و مدرنیستی قرار دارند اغلب بد تعبیر می‌شود و آن را به نحوی مطرح می‌کنند که گویی کل تاریخ سنتی ایران ابداع یا تخیل‌پردازی «شرق‌شناسان» است. (2) در دوره‌ی نخستین حکومت پهلوی بود که انتشار نوشته‌های تاریخی عالمانه آغاز شد. اثر پیشتاز حسین پیرنیا درباره‌ی تاریخ باستانی ایران (3)، کتابچه‌ی درسی عباس اقبال آشتیانی درباره‌ی ایران از ظهور اسلام تا فروپاشی قاجار (4)، و اثر عبدالله رازی درباره‌ی تاریخ ایران از دوره‌ی باستان (5) تا 1316ش. (تهران، 1317) متون اساسی تاریخ واقعی ایران از دوره‌ی باستان تا دوره‌ی مدرن را تشکیل می‌دادند. این متون به افزایش بیداری تاریخی جدید در میان مردم علاقه‌مند به مطالعه کمک کردند. علاوه بر این، تعدادی از دانشمندان ایرانی بین ایران پیش از اسلام و ایران اسلامی دوره‌ی میانه یک تداوم فرهنگی پیدا کردند. در این راستا بود که ابراهیم پورداود، پیشتاز مطالعات اوستاشناسی در ایران و طرفدار سرسخت ناسیونالیسم ایرانی، نفوذ زرتشتی‌گری و فرهنگ پیش از اسلام بر تمدن رو به پیدایش ایران اسلامی در ایران را بررسی کرد. او می‌گفت «سرزمین، نژاد، و زبان ما برای چندین هزار سال همچنان باقی مانده است». (6) محمد محمدی ملایری (7) درباره‌ی نفوذ زبان فارسی در بین‌النهرین، یعنی ایالت محوری امپراتوری ساسانی و اسلامی در دوران خلافت عباسی پژوهش کرد. محمد معین نیز درباره‌ی نفوذ اندیشه‌های مزدایی در انگیزه‌های رایج در ادبیات و عرفان کلاسیک ایرانی نوشت. (8) ذبیح‌الله صفا در اثر پرنفوذ خود درباره‌ی تاریخ حماسه‌سرایی و افسانه‌پردازی در ایران (9) و در تاریخ ادبیات ایران (10) و نیز خلاصه‌ی تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران از آغاز تا پایان دوران صفوی، (11) دیدگاه جدید ناسیونالیستی تاریخ ایران را تقویت کرد. گرایش جدید ناسیونالیستی تند در نوشته‌های تاریخی ایران این دوره نیز از سوی ذبیح بهروز و شاگردان او آغاز شد. (12)
دانشمندان غربی متخصص دوره‌های پیش از اسلام و اسلام دوره‌ی میانه نیز به گسترش پژوهش علمی در تاریخ ایران کمک کردند. ایگناز گلدزیهر (13)، ارنست هرتسفلد (14)، ولادیمیر مینورسکی (15)، برتولد اشپولر (16)، و سامئول اشترن (17) از جمله کسانی بودند که در این زمینه سهم بسیار مهمی داشتند. آن‌ها از مفهوم «طرح ناسیونالیستی» و مفاهیم اصلی مربوط به آن یعنی «منش ملّی» و «احساس ملّی» برای نشان دادن شکل‌گیری ملت ایران و «هویت ملّی» درخشان آن در دوره‌ی هخامنشی و زنده شدن دوباره‌ی آن در قرن‌های نهم تا یازدهم میلادی و بعد از آن (18) استفاده کردند. ایده‌ی هرتسفلد درباره‌ی ایران هخامنشی به منزله‌ی یک مفهوم ژئوپولیتیک و «امپراتوری آریاییان» و نیز ایده‌ی او که «ملت ایران» به تعبیر جغرافیایی و سیاسی آن در دوره‌ی هخامنشی پیدا شده است، به منزله‌ی چهارچوب ایدئولوژیک رسمی دولت پهلوی انتخاب شد. این اندیشه‌ها بنیان پدیده‌ای را که الساندرو بوسانی آن را «ناسیونالیسم آریایی و نوهخامنشی» می‌خواند (19) فراهم ساخت. این اندیشه‌ها پنج ابتکار تاریخی را به دنبال داشت: تغییر نام ایران در زبان‌های اروپایی از پرسیا به ایران در 1314ش. (1935م.)، مشخص کردن ریشه‌ی کهن آریایی ملت، گزینش عنوان آریامهر (خورشید آریاییان) از سوی محمدرضاشاه پهلوی در سال 1344، بزرگداشت جشن‌های 2500 ساله‌ی امپراتوری ایران و سرانجام تغییر تقویم ملّی از هجری اسلامی به شاهنشاهی ابداعی- یعنی زمان شکل‌گیری امپراتوری ایران به دست کورش بزرگ.
این تأکید بر 25 قرن امپراتوری ایران به منزله‌ی ستون اصلی هویت ایرانی از تعبیر وفاداری به شاهنشاهی ایران، که شاه نگه‌دار آن است، برگرفته شده است. به همین شکل، هویت ایرانی برگرفته شده از حاکمیت الهی پادشاه، افتخاری که به منزله‌ی فرّه ایزدی به او واگذار شده است، و عشق به وطن، همگی عشق به پادشاهی ایران قلمداد می‌شد. شعار بسیار معروف خدا، شاه، میهن که از سوی دودمان پهلوی همچون تجلی وفاداری ایرانیان به شاه قلمداد می‌شد، جای چندانی برای مفهوم «حاکمیت ملت» به جای نمی‌گذاشت. به علاوه، این تعبیر از حاکمیت با اصل اساسی انقلاب مشروطه که می‌گفت «سلطنت ودیعه‌ای است که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده است» (ماده‌ی سی و پنج) سازگاری نداشت.
دوران پهلوی نه تنها شاهد پیدایش و رشد یک دولت- ملت برخوردار از سیاست ملّی آشکار بود، بلکه پیدایش حس یک آگاهی ملّی را در پی داشت که تلاش می‌کرد احساس تعلق به یک ملت مدرن را با تاریخی باشکوه به درازای بیش از 25 قرن تقویت کند. پخش و انتشار گسترده‌ی ایده‌ی «ایران» به بخشی از یک مبارزه‌ی گسترده برای افزایش سطح سواد، رشد سریع شهرنشینی وارتباطات، به پیدایش یک طبقه‌ی متوسط و گروه شهری تحصیل‌کرده و همچنین شکل‌گیری یک بازار ملّی منجر شد.
تاریخ و زبان دو پایگاه مهم شکل‌گیری «ناسیونالیسم دولتی» مدرن در دوران پهلوی بودند. برنامه‌ی تاریخی شامل تأکید بر دوران هخامنشی و تشویق بازوکاوی‌های باستان‌شناسی از سوی باستان‌شناسان آمریکایی و اروپایی می‌شد. بنیان‌گذاری موزه‌ی باستان‌شناسی در تهران (موزه‌ی ایران باستان) ساختن بناهای عمومی با نقش‌های دوران هخامنشی (20)، و بنیان‌گذاری انجمن آثار ملّی بخشی از این تلاش‌ها به شمار می‌آمد.
علاوه بر این، در این دوره یک جریان ناسیونالیستی در موسیقی ایرانی نیز تشویق شد. چهره‌های اصلی این جنبش علی‌نقی وزیری و سیدجواد بدیع‌زاده بودند. وزیری چندین مارش برای بسیج نسل جوان‌تر برای خدمت به ملت تنظیم کرد. سرود «به سوی تخت» در زمان تاج‌گذاری رضاشاه تنظیم شد. (21) بدیع‌زاده آوازه‌خوان مشهور و خواننده و آهنگ‌ساز پرکار، سرودهایی را در ستایش شکوه گذشته و اکنون ایران ساخت. این سرودها که در برلین ضبط می‌شدند به نحو گسترده‌ای در میان طبقات متوسط رو به رشد ایران که به گرامافون دسترسی داشتند توزیع می‌شد. او یک ناسیونالیست رومانتیک راستین محسوب می‌شد که با آوازهای خود در پی بزرگداشت شکوه پرچم ایران، توصیف ایران با عنوان کشور داریوش (ایران ای کشور داریوش)، ستایش برداشتن چادر از سر زنان، و بزرگداشت تکمیل راه‌آهن سراسری ایران و سرود ملّی ایران بود. (22)
بعدها در جریان اشتغال ایران از سوی نیروهای متفقین در اوایل و اواسط دهه‌ی 1940م.، گل‌گلاب دو سرود ملّی نوشت که موسیقی آن را روح‌الله خالقی تنظیم کرد: یکی «آذرآبادگان» در دوران جنبش جدایی‌‎طلب آذربایجان در 1324- 1325ش. (1946- 1945م.) و دیگری «ای ایران». سرود دوم در میان ایرانیان متعلق به پیشینه و گرایش‎های سیاسی گوناگون از شهرت بسیار زیادی برخوردار شده است. (23)
سیاست زبانی دولت بر آن بود تا زبان فارسی را با زدودن کلمات عربی و دیگر کلمات «خارجی» پالایش کند. ایده‌ی پالایش زبان فارسی از عربی در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم به دست گروه کوچکی از روشنفکران ناسیونالیست رومانتیک آغاز شد. نخستین تلاش سیستماتیک برای یافتن کلمات فارسی برای واژه‌های فنی جدید، اما نه به منظور پالایش زبان فارسی، در آستانه‌ی انقلاب مشروطه روی داد و به شکل‌گیری مجلس آکادمی انجامید که در سال 1282ش. (1903م.) نشست‌های ماهانه برپا می‌کرد. (24)
چند سازمان دیگر نیز که عمر کوتاهی داشتند و در دوره‌ی سال‌های 1303 تا 1314ش. (1924- 1935م.) تشکیل شدند، به جست و جو برای کلمات فارسی به ویژه در عرصه‌های جدید نظامی و فنی ادامه دادند. این امر به ابداع واژه‌های نامشخص بسیار و بحث‌های داغ به نفع و بر ضد جنبش پالایش منجر شد. این تلاش‌ها پس از دیدار رضاشاه از ترکیه در 1313ش. (1934م.) به اوج خود رسید و تحت تأثیر یک پروژه‌ی مشابه از سوی آتاتورک قرار گرفت. (25)
در این شرایط بود که فرهنگستان زبان ایران در سال 1314ش. به ابتکار محمدعلی فروغی نخست‌وزیر ایران بنیان‌گذاری شد و هدفش جایگزینی کلمات عربی با معادل‌های برگزیده‌ی دقیق فارسی بود. (26) فرهنگستان اول در جریان شش سال فعالیت خود تا سال 1320ش.، بیش از 3500 کلمه، از جمله نام مکان‌ها را عرضه کرد. (27) پس از یک مرحله‌ی طولانی تعطیلی که با برکناری رضاشاه در 1320ش. آغاز شد، فرهنگستان زبان در سال 1349ش. به ریاست صادق کیا دوباره کار خود را آغاز کرد. کیا که شاگرد ذبیح‌الله بهروز بود یکی از طرفداران سرسخت پالایش زبان فارسی از عربی به شمار می‌رفت. فرهنگستان دوم تا زمان انقلاب 1357، 1470 واژه‌ی فنی و کلمات معادل در زبان‌های عربی و اروپایی را جمع‌آوری و تصویب کرد. (28)

سیاست هویت ایرانی

طبقه‌ی روشنفکر ایرانی که از برنامه‌های ایدئولوژیک گوناگون برای بازسازی ایران مدرن الهام می‌گرفتند، از اواسط قرن بیستم به چندین گروه رقیب تقسیم می‌شده‌اند. مجادله‌ی اصلی از دو هدف اساسی انقلاب مشروطه ناشی می‌شد: بنیان‌گذاری یک دولت- ملّت و توسعه‌ی یک جامعه‌ی مدنی که بتواند مردم را با دادن حق مشارکت در امور ملّی از رعایا به شهروندان تبدیل کند. دولت پهلوی بر هدف نخست به زبان هدف دوم تمرکز کرد. شاهان پهلوی بر این باور بودند که نوسازی کشور راه را برای به وجودآمدن یک جامعه‌ی مدنی هموار خواهد ساخت. گروه بزرگی از روشنفکران ایرانی نیز ایده‌ی 25 قرن امپراتوری ایران را همچون اساس هویت ملّی ایرانی پذیرفتند. دو نمونه‌ی برجسته از این روشنفکران در دوره‌های نخستین، یکی از اعضای حزب رادیکال بودند که علی‌اکبر داور، معمار شکل‌گیری دولت پهلوی و نوسازی کشور آن را بنیان گذاشته بود و دوم گروهی از ایرانیان تحصیل‌کرده‌ی غرب که باشگاه ایران جوان را به ریاست علی‌اکبر سیاسی تشکیل دادند. گروهی از تکنوکرات‌های تحصیل‌کرده‌ی غرب نیز که خود را وقف آرمان ترقی و پیشرفت ایران کرده بودند، در حرکت به سوی رشد سریع اقتصادی و نوسازی کشور در سال‌های دهه‌ی 1960 درگیر شدند و سازمان برنامه، بانک مرکزی و وزارت اقتصاد را اساس فعالیت‌های خود قرار دادند. (29) با این همه، ارگان‌های اصلی تبلیغاتی طرفدار «ناسیونالیسم هخامنشی» احزاب سیاسی مورد حمایت دولت یعنی حزب ملیّون، ایران جدید، مردم و رستاخیز بودند که همگی در فاصله‌ی سال‌های اواسط دهه‌ی 1330 تا اواسط دهه‌ی 1350 در جهت تقویم مفهوم «ناسیونالیسم مثبت» مورد نظر شاه تشکیل شدند. (30)
گروه دومی از روشنفکران، توسعه‌ی یک جامعه‌ی مدنی را پیش‌شرط شکل‌گیری جامعه‌ی ملّی می‌دانستند؛ آن‌ها اندیشه‌های ناسیونالیستی لیبرال را دست‌کم می‌گرفتند و به همین دلیل به طرفداران ناسیونالیسم مردمی معروف شدند. هواخواه اصلی این شیوه از هویت ملّی در اواسط قرن بیستم جبهه‌ی ملّی، ائتلاف سست‌بنیانی از سازمان‌های گوناگون (به رهبری محمد مصدق) بود که از دیدگاه‌های گوناگون طیف راست تا چپ سیاسی طرفداری می‌کرد. (31)
گروه سوم، که تعبیر هویت ملّی دولتی را به چالش می‌طلبیدند، دربرگیرنده‌ی حامیان ایدئولوژی چپ بودند که خود را قهرمانان مردم ایران قلمداد می‌کردند. این گروه‌ها اغلب موضوع هویت جمعی ایرانی را از جنبه‌ی «ملی» آن به مردمان شکل‌دهنده‌ی آن تغییر می‌دادند، و نه از ملت ایران بلکه از مردمان ایران (خلق‌های ایران) که [به گمان آن‌ها م.] متشکل از ملیّت‌های گوناگون بودند سخن می‌گفتند. به گمان آن‌ها ایران کشوری چند ملیّتی است که در آن باید حق اقلیت‌های قومی را به رسمیت شناخت. دیدگاه چپ نخست تحت‌تأثیر برپایی نظام جمهوری‌های اتحاد شوروی و هویت جمعی مردمان جمهوری‌های جنوبی قفقاز و آسیای میانه در دوره‌ی آغازین دهه‌ی 1920 تا فروپاشی شوروی در 1989 قرار گرفت. در حالی که سیاست داخلی اتحاد شوروی بر سرکوب پیوسته‌ی احساسات ملّی در جمهوری‌های سوسیالیستی آن استوار بود، دستگاه تبلیغاتی شوروی جنبش‌های جدایی‌خواه در کشورهای دیگر را تشویق می‌کرد. (32) تجلی این سیاست در عمل، شکل‌گیری جمهوری‌های آذربایجان و کردستان ایران به کمک ارتش سرخ در 1324- 1325 ش. (1945- 1946م.) بود. (33)
تعبیر چهارم هویت ملّی ایرانی یک برداشت مذهبی است. آیت‌الله مرتضی مطهری، علی شریعتی و مهدی بازرگان از هواخواهان اصلی هویت مذهبی- ملی ایران بودند. از دیدگاه مطهری، ناسیونالیسم میانه‌رو و صلح‎آمیزی که به همکاری و روابط اجتماعی میان مردم می‌انجامد با هویت ملّی ایرانی- اسلامی سازگار است. (34) شریعتی ملت و ملیّت را در رابطه با فرهنگ بررسی می‌کرد و بنابراین رابطه‌ی نزدیکی میان این واژه‌ها و مذهب می‌دید. به پیروی از این خط مشی، گمان بر آن است که در جریان چهارده قرن پیش، دو تاریخ اسلام و ایران آن‌چنان درهم ترکیب شده‌اند که جست و جوی یک هویت ایرانی بدون اسلام یا هویت اسلامی بدون حضور نیرومند ایران در درون آن امکان‌پذیر نیست. از دیدگاه شریعتی، این دو عنصر ایرانی- اسلامی، هویت ایرانی رابه وجود می‌آورند. او بر آن است که از خودبیگانگی فرهنگی و ملّی را فقط می‌توان با تأکید بر ملت ایران و در عین حال حمایت از فرهنگ شیعه از میان برداشت. (35) بازرگان در دوره‎ی حساس و بحرانی گذار میان سقوط شاه و پیدایش جمهوری اسلامی می‌نویسد: «قراردادن اسلام در برابر ناسیونالیسم ایرانی برابر با نابودی خودمان است. انکار هویت ایرانی و غیرمذهبی دانستن ناسیونالیسم بخشی از جنبش ضدایرانی و کار ضد انقلابیون است». (36) در پژوهش‌های اخیر، از جمله در آثار حمید احمدی، بر این نکته تأکید شده است که ضددینی انگاشتن ملیّت و هویت ایرانی یک گفتمان وارداتی غیربومی و غیرایرانی است که از جهان عرب به ایران راه یافته است. (37)
یافته‌های یک بررسی فرافرهنگی اخیر در مقایسه‌ی ایران، مصر و اردن در 1379- 1380ش. (2000- 2001م.) می‌تواند به مسئله‌ی رابطه‌ی میان ملیّت و مذهبی‌بودن مردم باشد. این بررسی نشانگر سطح پایین‌تری از مذهبی بودن در میان پاسخ‌دهندگان ایرانی در مقایسه با همکاران مصری اردنی آن‌هاست، اما احساسات ملّی ایرانی‌ها بسیار بالاتر از مصری‌ها و اردنی‌هاست. در حالی که در اردن و مصر تنها چهارده و ده درصد پاسخ‌دهندگان گفته‌اند که بیش از هر چیز «اردنی» یا «مصری» هستند، 34 درصد ایرانی‌ها خود را بیش از هر چیز «ایرانی» دانسته‌اند. (38)

پی‌نوشت‌ها

1. بنگرید به: Encyclopedia Iranica در Historiography, viii and ix.
2. بنگرید به: Vazir, op. cit p. 142.
در رابطه با نادیده گرفتن تاریخ مادی و هخامنشی بنگرید به:
یارشاطر، «چرا در شاهنامه از پادشاهان ماد و هخامنش ذکری نیست؟» ایران‌نامه، 3/2، (1984)، ص 191- 213.
3. حسن پیرنیا، ایران باستان، یا، تاریخ مفصل ایران (تهران: نامک تهران: کتاب پارسه، 1388).
4. عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مفصل ایران از استیلای مغول تا اعلان مشروطیت (تهران: امیرکبیر، 1347).
5. عبدالله رازی، تاریخ ایران از ازمنه‌ی باستان تا سال 1316 شمسی هجری (تهران: اقبال، 1317).
6. محمدمعین، مزدیسنا و تأثیر آن در ادب فارسی، (تهران: 1326)، ص 1-4.
7. محمد محمدی ملایری، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، 5 جلد، (تهران: توس، 1372).
8. معین، پیشین.
9. ذبیح‌الله صفا، حماسه‌سرایی در ایران، از قدیمترین عهد تاریخی تا قرن چهاردهم هجری (تهران: بی‌نا، 1324).
10. ذبیح‌الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران (تهران: ابن سینا، 1342).
11. ذبیح‌الله صفا، خلاصه‌ی تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران تا پایان عهد صفوی، مجموعه مقالات (تهران: امیرکبیر، 1356).
12. بنگرید به: Historiography در Encyclopedia Iranica؛
و نیز، ذبیح بهروز، دبیره (تهران: فروهر، 1363)؛ تقویم و تاریخ در ایران (تهران: نشر چشمه، 1379)؛ در راه مهر: نمایشنامه در سه پرده، (تهران: انجمن ایرانویج، 1338)؛ فرهنگ کوچک تازی به فارسی (تهران: چاپخانه‌ی روشنایی، بی‌تا).
13. Ignac Goldziher, Die Richtungen der islamischen koranauslegung: an der universitat Upsala gehaltene Olaus- petri- Vorlesungen (Leiden: E. J. Brill, 1952).
14. ارنست هرتسفلد، تاریخ باستانی ایران بر بنیاد باستان‌شناسی، ترجمه‌ی علی‌اصغر حکمت (تهران: انجمن آثار ملّی، 1354)؛ ارنست هرتسفلد، ایران در شرق باستان، ترجمه‌ی همایون صنعتی‌زاده (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی کرمان: دانشگاه شهید باهنر کرمان، 1381).
15. Vladimir Minorsky, La Domination des Dailamites (Paris: Librairie Ernest Leroux, 1931).
16. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه‌ی عبدالجواد فلاطوری (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب [با همکاری فرانکلین]، 1349)؛ برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران: سیاست و حکومت و فرهنگ دوره ایلخانیان، ترجمه‌ی محمد میرآفتاب (تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1372).
B. Spuler, "Les Iraniensm et legouvernement des Arabes au Dé butdeladomination del "Islam", OrientaliaSuecana 33-35, 1984-86, pp. 395-400;
__, Iran in früh- islamischer zeit; Politik, Kultur, Verwaltung and öffentliches Leben zwischen der arabischen und der seldschukischen Eroberung (Wiesbaden, 1952);
__, "Iran: The Persistent Heritage", in G. E. von Grunebaum, ed., Unity and Variety in Muslim Civilization (Chicago, 1955), pp. 67-82.
___, "The Evolution of persian Historiography", in B. Lewis, p. M. Holt, eds., Historians of the Middle East (London: Oxford University Press, 1962), pp. 126-132.
17. Stern, Ya"qub the Coppersmith and Persian National Sentiment, in C. E. Bosworth, ed. Iran and Islam: In Memory of the Late Vladimier Minorsky (Edinburgh, 1971), pp. 535-556.
18. بنگرید به Herzfeld, Archaelogical History of Iran (London, 1935).
در رابطه با حمایت از این دیدگاه در سال‌های اخیر بنگرید به:
Shahbazi, A. Shapur, "The History of the Idea of Iran, in Vesta Sarkhosh Curtis and Sarah Stewart, eds., Birth of the Persian Empire (London and New York, 2005), pp. 100-111.
19. Baussani, "Muhammad or Darius? The Elements and Basis of Iranian Culture", p. 46.
20. Encylcopedia Iranica در Reza shah period, Architecture.
21. بنگرید به: روح‌‎الله خالقی، سرگذشت موسیقی ایران، 2 جلد، ج2 (تهران: 1324)، ص 103- 107.
22. بنگرید به: جواد بدیع‌زاده، گلبانگ محراب تا بانگ مضراب: خاطرات سیدجواد بدیع‌زاده (تهران: نشر نی، 1380)، ص سیزده، 126- 127، 154، 221.
23. درباره‌ی استاد گل‌گلاب و سرود «ای ایران» بنگرید به: محمدحسین عزیزی، پزشکان در قلمرو فرهنگ و هنر (تهران: انتشارات ماه مهر، 1387)، ص 70- 86.
24. یحیی آرین‌پور، از صبا تا نیما: تاریخ 150 سال ادب فارسی، ج3 (تهران: کتاب‌های جیبی، 1350)، ص 16.
25. درباره‌ی مقایسه‌ی جنبش‌های اصلاح‌زبان در ترکیه و ایران، بنگرید به:
Perry, "Language Reform in Turkey and Iran", International Journal of Middle East Studies, 17 (1985), pp. 295- 311.
26. بنگرید به: فروغی، پیام من به فرهنگستان (تهران: 1316)، سیدحسن تقی‌زاده، «جنبش ملّی ادبی» ارمغان، شماره‌ی 22 (1321).
27. بنگرید به: کاوه بیات، «فرهنگستان و تغییر اسامی جغرافیایی در ایران»، نشر دانش، شماره‌ی 11، (1369- 1370)، ص 172- 184.
28. بنگرید به: Encyclopedia Iranica در Farhangestan.
29. بنگرید به: علینقی علیخانی،س یاست و سیاستگذاری اقتصادی در ایران 11350- 1340 به کوشش غلامرضا افخمی (بتسدا، 2001)، ص 73- 74.
30. درباره‌ی ناسیونالیسم مثبت شاه بنگرید به:
Richard Cottam, Nationalism in Iran, 2 nd, (Pittsburgh: University of Pitsburgh press, 1979), pp. 286- 311.
31. بنگرید به:
Ibid, pp. 243- 285.
32. بنگرید به:
Walker Connor, The National Question in the Marxist- Lennist Theory and Strategy, Princeton, 1984.
33. بنگرید به: جمیل حسنلی، فراز و فرود فرقه‌ی دمکرات آذربایجان به روایت اسناد محرمانه‌ی آرشیوهای اتحاد جماهیر شوروی، ترجمه‌ی منصور همامی (تهران: نشر نی، 1383)، و نیز بنگرید به:
Cottam, op. cit. pp. 65-74, 118- 133.
برای دیدن یک بررسی تحلیلی از جنبش‌های گوناگون سیاسی دارای آمال قومی در میان مردمان کرد، آذری و بلوچ ایرانی بنگرید به: حمید احمدی، قومیت و قوم‌گرایی در ایران (تهران: نشر نی، 1384).
34. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، چاپ هشتم (قم، 1356)، ص 62- 67.
35. علی شریعتی؛ بازشناسی هویت ایرانی- اسلامی (تهران: انتشارات الهام، 1361)، ص 72- 73.
36. مهدی بازرگان، «نهضت ضد ایرانی»، در کیهان (23 شهریور 1359)، به نقل از محمود افشار، «وحدت ملّی و تمامیت ارضی» آینده، شماره‌ی 12- 6/9 (1359)، ص 655.
برای جزئیات بیشتر بنگرید به:
Houchang Chehabi, Iranian Plitics and Religious Modernism: The Liberation Movement of Iran under the Shah and khomeini (Ithaca: Cornell University Press, 1990).
37. حمید احمدی، «دین و ملیت در ایران، کشمکش یا هم‌یاری؟» در ایران: هویت، ملیّت، قومیت، به کوشش حمید احمدی، ص 80- 82.
38. بنگرید به:
Mansour Moaddel, and T. Azadarmaki, "The World-Views of Islamic Publics: The Cases in Egypt, Iran, and Jordan, in Comparatives Sociology, 1/3-4, (2002), p. 302

منبع مقاله :
اشرف، احمد؛ (1395)، هویت ایرانی، از دوران باستان تا پایان پهلوی، احمدی، حمید، نشر نی، چاپ اول